دهقان فداکار آذری زبان است و قادر به صحبت کردن به زبان فارسی نیست.
خواجوی به داستان فداکاری خود اشاره می کند و می گوید: یکی از روزهای پاییز بود. شب میهمان داشتیم و میهمانم گفت که باید برود و خواست که وی را تا ایستگاه برسانم. او را به منزل رئیس پاسگاه بردم و خواستم که شب تا زمان رسیدن قطار آنجا باشد و خود به سمت زمین کشاورزی رفتم.
وی می گوید: چون باران میآمد از مسیر همیشگی نرفتم و از طرف ریل قطار حرکت کردم که متوجه شدم بین دو تونل، کوه ریزش کرده است. میدانستم که الان قطاری به این سمت میآید اما نمیدانستم که آیا باید به مسئولان قطار این موضوع را خبر دهم یانه. در آخر با خود فکر کردم قطار پر از مسافر است و زنان و مردان زیادی در آن هستند. با خودم گفتم باید نجاتشان دهم به همین دلیل به سمت ایستگاه حرکت کردم اما قطار از ایستگاه به سمت تونل حرکت میکرد.
خواجوی ادامه می دهد: فانوس در دستم بود اما باران آن را خاموش کرد. البته در جیبم کبریت داشتم. یکدفعه فکری به ذهنم خطور کرد. کتم را در آوردم و نفت فانوس را روی آن ریختم و آتش زدم و سعی کردم به مسئولان قطار خبر دهم اما آنها توجه نمیکردند. داد و فریادهایم نیز نتیجه نداد، با تفنگ شکاری که داشتم چند شکلیک کردم و بالاخره قطار ایستاد.
وی اضافه می کند: قطار 13 واگن داشت. مأموران قطار و مردم از قطار بیرون آمدند و مرا کتک زدند و گفتند چرا این کار را کردی. در همان زمان رئیس قطار آمد و از من دلیل نگه داشتن قطار را پرسید. به او دلیل را گفتم و بعد با آنها سوار قطار شدیم و به آرامی به آن سمت رفتیم و همه ریزش کوه را دیدند. در آن زمان بود که مسئولان و مردم شروع به عذرخواهی کردند و مرا بوسیدند.
دهقان فداکار می گوید: آن زمان 32 سال داشتم و اکنون 75 ساله هستم و کشاورزی میکنم.
قشنگ بود
خیلی قشنگ
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(ع) آن هنگام که بامیلادش جلوه زیباى مبارکترین مولود را رقم زد و آن هنگام که باقامت زیباى امامتخویش قیامتى از شکوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان که در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخشآیات جهاد و شهادت گشت ( شهادت جواد الائمه به بقیه الله الاعظم و شما و خانواده محترمتان تسلیت می گویم )
سلام.ممنونم از لینکه سر زدید.وبلاگ قشنگی دارید.من هم شب یلدا و نیز سالروز ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی را به شما تبریک می گم.
منتظر حضور بهاری شما در وبلاگم هستم.راه را هم که بلدید!
چون بوی بهار زندگی بخش باشید.انشاءالله
یاعلی
ببخشید اون طرز نظر گذاشتن مختص من و دوستانم هست ... شما چرا همرنگ جماعت شدید؟ وبلاگتون در بلاگفا شما رو فروخت ...
سلام
بارها و بارها ماجرای دهقان فداکار را خوانده ایم و امتحان داده ایم و دیکته اش را هم نوشته ایم و همه بیست گرفته ایم......
اما کاش یکبار از او الگو گرفته بودیم و جوانمردی اش را در امتحان زندگیمان پیاده کرده بودیم.
سلام
وبلاگ بسیار زیباییست
امیدوارم موفق باشید
سلام
وب قشنگی دارید
سلام دوست خوبم
وبلاگ زیبائی دارید امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام پیشاپیش شهادت امام محمد باقر رابه شما تسلیت میگم التماس دعا