این آقای محترم دارند در مسجد جمکران یکی از کتابهای ما را مطالعه می کنند!
عکس را در آرشیو یکی از دوستان دیدم به طور اتفاقی!خودش هم یادش نبود کی گرفته است!...
کاش مجارستان بودم
و میدیدم عشق مجاری ها را!
و می گفتم تنها فرق عشق ما با عشق شما
در یک نقطه است!
و آن اینکه ما اینجا اسب
کم داریم!
شما بتازید
و ما پیاده می آییم!
ما ذرههای پراکنده ایم از یک وجود!
ما از تبار یک قبیله ایم!
نار یا نور؟
همدیگر را پیدا میکنیم!
پس چرا این قدر درنگ؟
چرا در دوستی با هم شتاب نمی کنیم؟
چرا؟....