بوی بهار

باور نمی‌کردم در نهایت می‌توان آغاز شد

بوی بهار

باور نمی‌کردم در نهایت می‌توان آغاز شد

در انتظار بهار

از همین لحظه ها شروع می شود. یاد بهاران گذشته. یاد بهاران کودکی! نوروز و  روزهای نو! نم نم باران! نسیم، عشق دوستی، شیرینی...و این اواخر دلم به یاد بهار بهار ناصر عبداللهی می‌گیرد. چقدر قشنگ خوانده بود مرحوم، با شنیدن این نوای شورانگیز او مجموعه ای از بهاران بایگانی شده‌ی ذهنم جلوی چشمم اسلاید می‌شد، وای امسال که شنیدم به رحمت خدا پیوست چقدر دلم گرفت. خدا رحمتش کند او به بهار ابدی پیوست و با آن حال معنوی و خاصی که داشت مطمئنا در جایگاه ویژه ای قرار خواهد گرفت...و بهار از راه رسید. خدایا چند بهار دیگر؟ سهم ما از این زندگی چند بهار خواهد بود؟ کاش می‌دانستیم...کاش! 
 
نظرات 4 + ارسال نظر
someone یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:55 ق.ظ http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام پیشاپیش سال نو مبارک
موفق باشی

کوثر یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:31 ب.ظ http://ebrahimdaratash.blogfa.com

سلام .

ای رهروان!
بر این صداقت آبی!
با چشمهای نجابت نظر کنید.
به روزم و منتظر حضور سبز شما...
یا علی

شکوفه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:24 ب.ظ http://haramedelam.blogsky.com

بهار بهار باز امده دوباره
باز همه دلها چه بی قراره
اما برای من دور ز خونه ...
بهارا هم مثل خزون می مونه ..
---------------------------------------

سلام ...

همیشه خوش و موفق باشید ...

در پناه حق

مصطفی ملکی سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ق.ظ http://nanoosang.persianblog.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد