بوی بهار

باور نمی‌کردم در نهایت می‌توان آغاز شد

بوی بهار

باور نمی‌کردم در نهایت می‌توان آغاز شد

چرا؟...

نار یا نور؟

ما ذره‌های پراکنده ایم از یک وجود!

ما از تبار یک قبیله ایم!

نار یا نور؟

همدیگر را پیدا می‌کنیم!

پس چرا این قدر درنگ؟

چرا در دوستی با هم شتاب نمی کنیم؟

چرا؟....

یک چراغ، یک خواهر

 

ترجمه شعر قبلی

به خواهرم که تازه هجرت کرده است

کمی مانده به رودخانه،

 خانه‌ای هست!

از آنجا که نگاه می کنی،

تپه‌های مشرف به آن دیده می‌شوند!

صدای رودخانه به گوش می‌خورد!

آن، روزهای بهار بود.

زمین همه سبز است!

بوی گیاه به مشام می‌خورد،

بوی درختان تازه شکوفه زده!

به رودخانه نمی‌رویم، به این خانه می‌رویم بچه!

مسحور رودخانه‌ام،

اما باجی(نجیبه) از دستم می‌کشد و می‌گوید:

"اینجاست!"

*

 

 

زنی با چادر سپید وارد خانه می‌شود،

و زنی با روسری که به دهانش بسته پیشواز می‌آید!

آیا اینها خواهران من هستند؟

چه می‌دانم؟

زبانم چنین چرخیده که بگویم خواهر!

خواهر نجیبه، خواهر لطیفه، خواهر طیبه!

سه خواهر، یکی از یکی بزرگتر!

یکی از یکی کوچکتر!

های!روزگار غریبی با شعر دست به دست هم دادیم!

های! روز بدی است امروز!

خواهر تو بمیری و من نتوانم به مجلس عزایت بیایم؟!

صدای گریه‌ام را از اینجا بشنو!

بیت‌های واپسین شعرم را نخواهم گفت،

تا نگویم خاطره آن روز بهاری را،

نخواهم گفت!

آن روز پر از آفتاب را!

...

کوچه، کوچه‌ای باریک!

به آن دو در کوچک باز می‌شود.

یکی آهنی و یکی از چوب!

در آهنی آبی مال آن‌هاست،

خواهرم در را باز کرد.

حیاط کوچکی بود!

پر از گوسفند و بره!

غروب پر است از صدای بع‌بع بره‌ها

غروب یعنی واپسین لحظات روز!

در این خانه چراغی روشن خواهد شد!

روشن کننده آن چه کسی است؟

چراغ روشن می‌شود،

اتاق‌ها را نور پر می‌کند،

در دست او فانوسی است،

کار مگر تمام می‌شود؟

لب‌هایش در حال لبخند پژمرده است،

لپ‌هایش خالی از یک قطره آب!...

(کجایی حاج احد؟ خدا بیامرزدت!

خانه‌ات خراب شد حاجی!

در خانه‌ات بسته ماند حاجی!

روزهای تنهایی‌ات یادت هست مرد؟

تو هم برای من خاطره بزرگی هستی،...)

عروس هنوز کرسی را بر نچیده است!

بیایید بنشینید،

بچه‌ها چایی بیاورید!

دم عروب صدای رودخانه،

نسیم هم می‌وزید،

سرما؟ نه بهار بود آن روز!

*

نشستیم کنار کرسی!

حاج احد ریش سفیدی بود

مردی هفتاد ساله،

چپق می‌کشید...

از پسرعمو فرخ هم خبری نبود!

در آن خانه فقط عروسی بود،

چراغی،

فانوسی،

و یک گله گوسفند!

هنوز هم صدای بع‌بع‌شان در گوشم است خواهر!

...

 

داریخما بیزده گللیخ،

گینه ده کورسونو گوروب اوتوروق،

آمما سن آلله دای اوندا بیزی بوراخیب گئتمه گینن،

یقین اوندا بیر کس اولار،

سنین قوزولاریوی امیشدیرسین،

داریخما بیزده گللیخ،

بیزده گلیروخ...بیزده گلیروخ...!

 

دلتنگ مباش ما هم می‌آییم،

باز هم کرسی درست می‌کنیم می‌نشینیم،

اما تو را خدا، آن موقع دیگر ما را رها نکنی بروی،

یقین آن زمان کسی خواهد بود به بره‌های تو شیر بدهد،

دلتنگ مباش ما هم خواهیم آمد،

ما هم می‌آییم... ما هم می‌آییم...

 

بیرچیراخ، بیر باجی

 

ته زه هیجرت ائدن باجیما!

چایا بیر آز قالمیش،

باخچالار ایچینده بیر ائو وار!

اوردان باخاندا یاراقانلار گؤروشور!

چایئن سسی قولاغا دئییر!

او باهار گونلریدی.

یئر پوتون گؤیدؤر!

اوت علفین ایسی گلیر،

چیچکلنمیش آغاشلارین ایسی،

چایا یوخ، بو ائوه گئدیریخ بالا!

چاییین عظمتینه، حشمتینه اؤیارکن،

الیمنن چکیر باجی،

و دئییر بورادی!

*

 

 

 

بیر آق چادرالی آرواد اوه گیریر،

بیر یاشماقلی خانیم پشوازا گلیر!

بولار منیم باجیمدیلار؟

نه بیلیم؟

دیلیم اؤرگه نیب دئیم باجی!

نجیبه باجی، لطیفه باجی، طیبا باجی!

اوچ باجی، بیری بیرینن بویوک،

بیری بیرینن کئچیک!

 

 های! یامان گونده شعرینن ال اله وئردیک!

های! یامان گوندو بو گون

باجی سن اؤله سن من گلمیه‌م یاسا؟!

بیردان ائشیت منیم آغلاماق سسیمی!

 

 

شعریمین سون بیت لرین دئمه رم،

دئمه رم تا دئمسم او بهارلی خاطره‌نی!

او گونشینن دولان گونی!

...

کوچه بیر کئچیک کوچه،

آچلیپ اونا ایکی بالاجا قاپی،

بیری آغاج، بیری دمیر،

دمیر گؤی قاپی اولاریندی،

باجیم آچدی قاپینی،

بالاجا بیر حیط،

دولو گویون قوزو!

ملش ماخ سسی دیر آخشام،

گونون سون نفسی دیر آخشام!

بو ائوده بیر چیراخ یاناجاق،

اونو یاندیران کیمدیر؟

چیراخ یانیر،

اتاقلاری بورور نور،

الینده اونون بیر فانیس وار،

ایش قورتاریر مگر؟

دوداقلاری گوله گوله سولوب،

یاناقلاریندا یوخ بیر دامجیدا سو،...

(رحمتلیک حاج احد! هایانداسان؟

ائوین یئخیلدی حاجی،

قاپین چیرپئلدی حاجی!

یالقیز قالان گونلرین یادیندا کیشی؟

سنده منه بؤیؤک بیر خاطیره سن،...)

گلین هله کورسونی یئغمویوب،

گئچین اوتورون،

آی بالا چای گتیر!

چایین آخشام چنینده سسی،

سازاخدا گلیردی،

سویوخ؟ یوخ باهاریدی اوگون!

*

اوتدوخ کورسو باشیندا!

حاج احد بیر آق ساقال،

یئتمیش یاشیندا،

چپق چکیردی،...

فرخ عمواوغلیدان دا یوخ خبر،

او ائوده بیر گلین واریدی،

 بیر چیراخ،

 بیر فانیس،

و بیر سوری داوار،

هله ده قولاغیمدا وار

ملش ماخ سسی باجی!

...

داریخما بیزده گللیخ،

گینه ده کورسونو گوروب اوتوروق،

آمما سن آلله دای اوندا بیزی بوراخیب گئتمه گینن،

یقین اوندا بیر کس اولار،

سنین قوزولاریوی امیشدیرسین،

داریخما بیزده گللیخ،

بیزده گلیروخ...بیزده گلیروخ...!